پنج شنبه 87 اردیبهشت 12 , ساعت 4:48 عصر
آینه ترانه و توفان
دیروز سمت مغرب خون آلود همراه بغض ثانیه ها رفتی
خورشید وار ای همه تن آتش ! بر دوش سرد و خسته ما رفتی
آه ای عقاب شعله ور رقصان ! در آسمان ننگ فرومرده
خون می چکید از پر و بالت , وقتی زخاک تیره فرا رفتی
محکوم سخت بودن خود ماندیم , مانند سنگ در دل کوهستان
تو از فراخنای زمین اما مانند انعکاس صدا رفتی
آیینه ترانه و توفان بود , رنگین تر از گلوی شهیدان بود
روح تو غرق شبنم و باران بود , ای آنکه تشنه پیش خدا رفتی
تبراق سرخ مرمی تو جا ماند ، انبان سکه و عنوان شد
تیغت شکست , نام تو پرپر شد ، چشمی نگفت : مرد کجا رفتی ؟
این شاخه ها و برف زمستانی ، این باغ سرنهاده به ویرانی
آه ای بلوغ باغچه احسانی ! آه ای بهار سبز قبا رفتی .
محمد شریف سعیدی .
نوشته شده توسط سما | نظرات دیگران [ نظر]